این روزها دلتنگم.دلتنگ جوانیم.
دلتنگ موهای تا کمر و خنده های بی دلیل و دویدنهای کودکانه.
چهل ودوساله شدم و پانزدهم شهریوری دیگر با کلی آرزوی مانده به دل سپری شد.
چقدر دلتنگ کودکیم هستم و دلتنگ .....
منم سیما.سیمایی که خود را درقاب آیینه نگاه میکند و فسقل را درآینده میبیند و چشمانی پر از اشک و امید به اینکه شاید...کلی شایدهایی که امید دارم .وخدایی که میدانم هست وامیدم را ناامید نمیکند.
منم وتاریکی شب و صدای جیرجیرکها وقورباغه های برکه که از پنجره ی خونه ی روستایی در گوشم میپیچد .
موهای تاب خورده ی فسقل که زیبایی اش رادوچندان کرده و مرهم تمام زخمهای وجودمه.
حدایا باش بیشترباش.
مهربان باشیم اول با خودمون.
زنی در مه...
برچسب : نویسنده : zanidarmeho بازدید : 217